بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۳۶۰

۱

خلوت‌پرست گوشهٔ حیرانی خودیم

یعنی نگاه دیدهٔ قربانی خودیم

۲

ما را چو صبح باگل تعمیرکار نیست

مشتی غبار عالم ویرانی خودیم

۳

لاف بقا و زندگی رفته نازکیست

لنگر فروش کشتی توفانی خودیم

۴

موگشته‌ایم و نقش خیال تو مشق ماست

حیران صنعت قلم مانی خودیم

۵

پر هرزه بود چشم‌گشودن دین بساط

چون شمع جمله اشک پشیمانی خودیم

۶

جمعیت از غبار هوای رمیده است

صبح جنون بهار پریشانی خودیم

۷

چون اشک راز ما به هزار آب شسته‌اند

آیینهٔ خجالت عریانی خودیم

۸

خاک فسرده خواری جاوید می‌کشد

عمریست پایمال تن‌آسانی خودیم

۹

دیوار رنگ منع خرام بهار نیست

ای خام فطرتان همه زندانی خودیم

۱۰

بیدل چوگردباد ز آرام ما مپرس

عمریست درکمند پرافشانی خودیم

تصاویر و صوت

نظرات