بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۳۶۸

۱

وقت‌ست کنم شور جنون عام و بگریم

چون ابر بر آیم به سر بام و بگریم

۲

تا گرد ره هرزه دوی‌ها بنشیند

از آبله چشمی بکنم وام و بگریم

۳

چون ابر به صد دشت و درم اشک فشانی‌ست

کو بخت که یکجا کنم آرام و بگریم

۴

فرصت ز چراغ سحرم بال فشان رفت

از منتظرانم که شود شام و بگریم

۵

شاید نگهی صید کند دانهٔ اشکی

در راه تو چندی فکنم دام و بگریم

۶

چون شمع خموشم بگذارید مبادا

یادم دهد آغاز ز انجام و بگریم

۷

دور از نگهت حاصلم این بس که درین باغ

چشمی دهم آب ازگل بادام و بگریم

۸

نومید وصالم من بیدل چه توان‌کرد

دل خوش‌کنم ای‌کاش به این نام و بگریم

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
بیگانه
۱۳۹۶/۱۲/۱۸ - ۱۹:۰۹:۳۳
از منتظرانم که شود شام و بگریم..."من می گویم شما بگریید"...
user_image
روزبه
۱۳۹۹/۰۴/۲۱ - ۰۲:۴۶:۴۰
زیباترین بیت این غزل که یکی از زیباترین بیت‌های بیدل هم هست اینجا نوشته نشده و جالب این‌که در هیچ‌جای اینترنت (تا تیر ماه 99) نشد اثری ازش پیدا کنم:چندان ز خودم دور نیفکند فراق‌اتکز خویش رسانم به تو پیغام و بگریم