بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۳۸

۱

غیر وحدت برنتابد همت عرفان ما

دامن خویش است چون صحرا گل دامان ما

۲

شوق در بی‌دست‌وپایی نیست مأیوس طلب

چون قلم سعی قدم می‌بالد از مژگان ما

۳

معنی اظهار صبح از وحشت انشا کرده‌اند

نامهٔ آهیم بی‌تابی همان عنوان ما

۴

زین دبستان مصرع زلفی مسلسل خوانده‌ایم

خامشی مشکل که گردد مقطع دیوان ‌ما

۵

وحشت ما زین چمن محمل‌کش صد عبرت است

نشکند رنگی که چینش نیست در دامان ما

۶

یار در آغوش و نام او نمی‌دانم که چیست

سادگی ختم است چون آیینه بر نسیان ما

۷

در تپیدن‌گاه امکان شوخی نظاره‌ایم

از غباری می‌توان ره بست بر جولان ما

۸

مدعا از دل به لب نگذشته می‌سوزد نفس

اینقدر دارد خموشی آتش پنهان ما

۹

مغتنم دار ای شرر جولانگه آغوش سنگ

تنگی فرضت بغل واکرده در میدان ما

۱۰

جلوه در کار است و ما با خود قناعت کرده‌ایم

به که بر روی تو باشد چشم ما حیران ما

۱۱

بیدل از حیرت زبان درد دل فهمیدنی‌ست

آیینه می‌پوشد امشب نالهٔ عریان ما

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۱۲۸

نظرات

user_image
انجنیر محمد هارون صادقی
۱۳۹۱/۰۹/۲۸ - ۰۲:۱۶:۴۴
بعد از عرض سلام و تقدیم احترامات خدمت تمام دوستان و عزیزان که در این سایت پرمحتوا و گرامی گنجور اشتراک داند و همه روزه زحمت میکشند. و نهایت سپاس از مدیر کل این برنامه زیبا.با عرض ادب من که علاقمند ابیات جناب ابولمعانی بیدل رح هستم همواره یکی دو غزل از جناب شانرا میخوانم. الیوم که نظرم به غزل شماره 238 افتید در آخر غزل فکر میکنم که چند اشتباه تایپی صورت گرفته است. اگر ممکن باشد در مورد توجه شود بعید از لطف تان نخواهد بود : 1- مغثنم 2- آیسنه
user_image
سعید
۱۳۹۷/۰۶/۱۲ - ۰۴:۱۹:۴۱
مصرع دوم بیت دوم اشتباه تایپی داره.«چون قلم، سعی قدم می‌بالد از مژگان ما»