بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۴۱۲

۱

ای حاجتت دلیل به ادبار زیستن

عزت‌ کجاست تا نتوان خوار زیستن

۲

اندیشه‌ای که در چه خیال اوفتاده‌ای

مجبور مرگ و دعوی مختار زیستن

۳

تاکی زخلق پرده به رو افکنی چو خضر

مردن به از خجالت بسیار زیستن

۴

در بارگاه یأس ادب اختراع ماست

بیخوابی و به سایهٔ دیوار زیستن

۵

غفلت زداست پرتو اندیشهٔ کریم

حیفست یاد عهد و گنهکار زیستن

۶

گل اگر گرد رکاب تو نشد معذور است

چکند پا به حنایی که ندارد رفتن

۷

الفت آه مسقیم در دل ساخت مرا

دارد این خانه هوایی که ندارد رفتن

۸

بیدل آن‌کیست‌که با سیل خرامش امروز

همچو دل نیست بنایی ‌که ندارد رفتن

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
م.حیران
۱۳۹۷/۱۲/۱۱ - ۰۸:۲۲:۳۳
از بیت ششم شعر دیگری با این شعر خلط شده است لطفا اصلاح بفرمایید
user_image
زهرا
۱۳۹۸/۰۳/۲۷ - ۱۶:۲۶:۳۰
ادامه غزل از بیت ششم چنین است:بی امتیاز بودنت از مرگ برتر استتا کی به قید سکته چو بیمار زیستنبی دوست، عمرهاست در آتش نشسته ایمبا این تعب نبود سزاوار، زیستنذلت کش هزار خیالیم و چاره نیستلعنت به وضع دور ز دلدار زیستنآخر به مرگ زاغ و زغن کشته خلق رادر جست و جوی لقمه مردار زیستناز درد ناقبولی وضع نفس مپرسبر دل گران شدم ز سبکبار زیستنبا داغ و اشک و آه به سر می برم چو شمعخوش داردَم به این همه آزار، زیستنبیدل، من از وجود و عدم کردم انتخاببی اختیار مردن و ناچار زیستن
user_image
محمد طاها کوشان mkushantaha@yahoo.com
۱۳۹۸/۱۱/۱۹ - ۱۵:۳۲:۱۵
این غزل باید کامل شود . همچنان پنج غزل بعدی تا به قطعن کنار گذاشته شده1- ایخواجه خودستائی اقبال سر مکند2-ای رنگ طرب باخته، خون در طبقی کن3- ای عجز سجده کار، طلب کن زمن جبین4- ای هرزه درا ناله به لب دزد، گره کن5- باز چون جاده به پایی که ندارد رفتن./ راید کامل تایپ شود.
user_image
احمدآرام نژاد
۱۳۹۹/۰۷/۲۶ - ۱۸:۴۹:۴۷
بادرود میشود در یک غزل زیستن بارفتن قافیه شود؟؟؟!!!