بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۴۱۹

۱

زان تغافل‌گر چرا ناشاد باید زیستن

ای فراموشان به ذوق یاد باید زیستن

۲

بلبلان نی الفت دام است اینجا نی قفس

بر مراد خاطر صیاد باید زیستن

۳

من نمی‌گویم به‌کلی از تعلق‌ها برآ

اندکی زین دردسر آزاد باید زیستن

۴

خواه در دوزخ وطن ‌کن خواه با فردوس ساز

عافیت هرجا نباشد شاد باید زیستن

۵

چون سپندم عمرها در کسوت افسردگی

بر امید یک تپش فریاد باید زیستن

۶

نیست زین دشوارتر جهدی که ما را با فنا

صلح کار عالم اضداد باید زیستن

۷

زندگی بر گردن افتاده‌ست یاران چاره چیست

چند روزی هرچه باداباد باید زیستن

۸

موج گوهر در قناعتگاه قسمت خشک نیست

تردماغ شرم استعداد باید زیستن

۹

هر سر مویت خم تسلیم چندین جان‌کَنی‌ست

با هزاران تیشه یک فرهاد باید زیستن

۱۰

بیدل این هستی نمی‌سازد به تشویش نفس

شمع را تا کی به راه باد باید زیستن

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
احمد
۱۳۹۶/۱۱/۰۳ - ۱۶:۲۲:۲۰
وای خدای من... این غزل چقدر زیبا سروده شدهفوق العاده بود و این همه ظرافت فقط کار حضرت بیدل میتونه باشه. عالی بود
user_image
Fatêh.A
۱۳۹۸/۱۰/۰۷ - ۱۲:۴۲:۰۰
نیاز به ویرایش زیاد دارد این غزل، چند جایی هم اشکال املایی داشت، به لطف این را جایگزین کنید:زان تغافلگر چرا ناشاد باید زیستنای فراموشان به ذوق یاد باید زیستنبلبلان نی الفت دام است اینجا نی قفسبر مراد خاطر صیاد باید زیستنمن نمی‌گویم به‌ کلی از تعلق‌ها برآاندکی زین دردسر آزاد باید زیستنخواه در دوزخ وطن ‌کن خواه با فردوس سازعافیت هر جا نباشد شاد باید زیستنچون سپندم عمرها درکسوت افسردگیبر امید یک تپش فریاد باید زیستننیست زین دشوارتر جهدی‌ که ما را با فناصلح کار عالم اضداد باید زیستنزندگی بر گردن افتاده‌ست یاران چاره چیستچند روزی هر چه باداباد باید زیستنموج‌ گوهر در قناعتگاه قسمت خشک نیستتردماغ شرم استعداد باید زیستنهر سر مویت خم تسلیم چندین جانکنی استبا هزاران تیشه یک فرهاد باید زیستنبیدل این هستی نمی‌سازد به تشویش نفسشمع را تا کی به راه باد باید زیستن
user_image
مریم
۱۴۰۰/۰۱/۱۹ - ۰۸:۱۷:۰۲
سلام.میشه لطف کنید معنی کامل بیت آخر رو بگید . باتشکر
user_image
جهن یزداد
۱۴۰۱/۰۹/۳۰ - ۱۰:۵۵:۲۵
عافیت هرجا نباشد  = هرجا عافیت باشد