بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۴۲۰

۱

گر به این ساز است دور از وصل جانان زیستن

زنده‌ام من‌ هم به آن ننگی ‌که نتوان زیستن

۲

انفعالم می‌کشد از سخت‌جانی‌ها مپرس

کاش باشد بی‌رخت چون مرگم آسان زیستن

۳

موج گوهر نیستم زندانی خویشم چرا

سر به جیبم خاک کرد این بامدادان زیستن

۴

چشم زخم خودنمایی را نمی‌باشد علاج

ای شرر باید همان در سنگ پنهان زیستن

۵

از وطن دوری و غربت هم ‌گوارای تو نیست

چند خواهی ‌اینچنین ای خانه ویران زیستن

۶

یک دو دم کم نیست خجلت‌مایگی‌های نفس

چون سحر زین بیش نتوان سست‌پیمان زیستن

۷

همچو شمع از عشرت این انجمن غافل مباش

گل به سر می‌خواهد آتش در گریبان زیستن

۸

سرگذشت عالم آیینه از دیدار پرس

جلوه غافل نیست از اسباب حیران زیستن

۹

کسوت مرگم نقاب غفلت دیدار نیست

در کفن دارد نگاه پیر کنعان زیستن

۱۰

نعمت الوان دنیا نیست در خورد تمیز

بی‌خس جاوید باید جوع دندان زیستن

۱۱

گر قناعت قطره آبی چون گهر سامان کند

می‌توان صد سال بی‌اندیشهٔ نان زیستن

۱۲

خواجه کاری کن که درگیرد چراغ شهرتت

حیف دنیا دار و پنهان‌تر ز شیطان زیستن

۱۳

سر به پای یکدگر چون سبحه باید بود و بس

اینقدر می‌خواهد آیین مسلمان زیستن

۱۴

ما وطن آوارگان را غربتی در کار نیست

موج ناچار است در بحر از پریشان زیستن

۱۵

بزم امکانست بیدل غافل از مردن مباش

خضر اگر باشی در اینجا نیست امکان زیستن

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
داکتر ق. مصلح بدخشانی
۱۳۹۵/۰۶/۰۹ - ۲۳:۴۵:۳۱
مؤرخین و تذکره نویسان در مورد زادگاه موطن اصلی ابوالمعانی بیدل اتفاق نظر ندارند. غالب آنانیکه با هندوستان به حیث موطن اصلی بیدل مخالف اند، برلاس بدخشان را زادگاه و وطن اصلی بیدل میدانند. به هر حال در سروده های بیدل، اینکه او در هند غریب است و از دوری از موطن اصلی اش شکوه ها دارد به وفور پیداست. مثلیکه در این سروده از زبان خود بیدل میشنویم یا میخوانیم ، داوری بر شماست:از وطن دوری و غربت هم ‌گوارای تو نیستچند خواهی ‌این چنین‌ ای خانه ویران زیستنوما وطن آوارگان را غربتی در کار نیستموج ناچار است در بحر از پریشان زیستن
user_image
گلشن ابرار
۱۳۹۵/۰۶/۱۰ - ۰۵:۱۹:۳۳
آقای داکتر عزیز. وطن مد نظر بیدل، سرای آخرت و دار عافیت است نه این دنیا. در ضمن وطن دنیوی چندان اهمیتی ندارد ولی برای خاطر شما عرض می کنم که بیدل دهلوی اصالتا شیرازی است.