
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۲۴۲۱
۱
آینهٔ وصل چیست، حیرتی آراستن
وز اثر ما و من یک دو نفس کاستن
۲
مفت تماشاست حسن لیک به شکر نگاه
از سر خود بایدت چون مژه برخاستن
۳
جلوهٔ رنگ دویی خون حیا میخورد
سخت ادب دشمنیست آینه آراستن
۴
به که به پیش کریم نازکنی وقت جرم
ورنه ز کم همتیست عذر گنه خواستن
۵
عیش و غم روزگار طعمهٔ یکدیگرند
حاصل روز و شب است در بر هم کاستن
۶
نیستکف خاک ما قابل عرض غبار
پیشتر از ما نشست جرأت برخاستن
۷
بیدل اگر محرمی جلوهٔ بیرنگ باش
دام تماشا مکن کلفت پیراستن
نظرات