بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۴۶۱

۱

گر حنا بر خاک پایت جبهه ساخواهد شدن

خون صدگلزار پا مال حنا خواهد شدن

۲

ما اسیران را به سامان‌گاه اقبال فنا

تیغ قاتل سایهٔ بال هما خواهد شدن

۳

از رعونت بگذر ای غافل‌که آخر شعله را

سرکشیها زیر دست نقش پا خواهد شدن

۴

خودنمایی‌گر به این خجلت عرق سامان شود

عکس در آیینه غواص حیا خواهد شدن

۵

نیست غم‌گر آب و رنگ این چمن بر باد رفت

شبنم ما نیز اجزای هوا خواهد شدن

۶

از نوید پیری‌ام بر زندگانی نازهاست

کز خمیدن قامتم زلف دوتا خواهد شدن

۷

نیستم غفلت سواد نسخهٔ هستی چو شمع

یکسر این اجزا به چشمم توتیا خواهد شدن

۸

گر چنین داردکمین عافیت سرگشتگی

سنگ این‌کهسار یکسر آسیا خواهد شدن

۹

دامن الفت زگرد این و آن افشانده‌گیر

رنگ و بو آخر ز برگ ‌گل جدا خواهد شدن

۱۰

امتحانی گر ز جولانگاه طاقت‌ گل کند

سعی ما از سایه دامن زبر پا خواهد شدن

۱۱

در جنون سامان جیب و دامنی درکار نیست

جامهٔ عریانی از رنگم قبا خواهد شدن

۱۲

شوق طاووس است بیدل بیضه می‌باید شکست

صد در فردوست از یک عقده وا خواهد شدن

تصاویر و صوت

نظرات