بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۴۷

۱

می‌خورد خون نفس اندر دل غم پیشهٔ ما

جوهرتیغ بود خارو خس بیشهٔ ما

۲

بس که چون شمع به غم نشوونما یافته‌ایم

شعله را موج طراوت شمرد ریشهٔ ما

۳

سختی دهر ز صبر دل ما زنهاری‌ست

آب شد طاقت سنگ ازجگر شیشهٔ ما

۴

قد خم‌گشه همان ناخن فرهاد غم است

سعی بیجاست به جز جان‌کنی ازتیشهٔ ما

۵

شغل رسوایی و مستوری احوال بلاست

کاش آرایش بازار دهد پیشهٔ ما

۶

شور زنجیر جنون از نفس ما پیداست

نکهت زلف‌که پیچیده بر اندیشهٔ ما

۷

چشم امید نداریم زکشت دگران

دل ما دانهٔ ما، نالهٔ ما، ریشهٔ ما

۸

خامشیها سبق مکتب بیتابی نیست

یک قلم ناله بود مشق نی پیشهٔ ما

۹

نشئهٔ مشرب بیرنگی ازآن صافترست

که شود موج پری درّد ته شیشهٔ ما

۱۰

بیدل از فطرت ما قصر معانی‌ست بلند

پایه دارد سخن ازکرسی اندیشهٔ ما

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
valy
۱۳۹۲/۱۲/۰۳ - ۱۴:۱۵:۰۸
مشق نی بیشۀ مایامشق نی بیشۀ ما
user_image
مجتبی خراسانی
۱۳۹۴/۰۸/۱۴ - ۰۲:۴۷:۰۲
بسم الله الرحمن الرحیممیرزا شاعر مفلق و مبتکر است، سبک هند را به انتهای لطافت رسانده در وقت نزاکت مضمون و ایجاد کلمه بندی و صنعت ترکیبات تازه نظیر ندارد و فلسفه را با تصوف در آمیخت و معانی دقیق را در جملاتی بدیع و استعاراتی غریب ادا نمود و در این ها از هیچ شاعری اقتفا نکرد.در فنون شعر توانایی و جامعیت او را هیچ استاد نشان نمی دهد و این خود از کلیات بزرگ میرزا و آثار موجودۀ سایرین آشکار است.بیدل از فطرت ما قصر معانی است بلند / پایه دارد سخن از کرسی اندیشۀ ما