بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۴۹۷

۱

غم تلاش مخور عجز را مقدم‌کن

به خواب آبله پا می‌زنی جنون‌ کم‌ کن

۲

ز وضع دهر جز آشفتگی چه خواهی دید

به یک خم مژه این نسخه را فراهم‌کن

۳

جراحت دل اگر حسرت بهی دارد

به اشک خاک درش نرم ساز و مرهم‌ کن

۴

سراسر ورق اعتبار پشت و رخی است

اگر مطالعه کردی‌، تغافلی هم کن

۵

رهت اگر فکند حرص در زمین طمع

ز آبرو بگذر خاکش از عرق نم کن

۶

به امتحان هوس خقت وقار مخواه

گهر دمی‌ که بسنجند سنگ آن‌ کم‌ کن

۷

طریق تربیت از وضع روزگار آموز

به پشت خر، جل زرین‌ گذار و آدم‌کن

۸

ز حرص تشنه لبی چینی و سفال مباش

کف‌گشوده بهم آر و ساغر جم‌کن

۹

درین بساط اگر حسرت علمداری‌ست

چوگردباد به سر خاک ریز و پرچم‌کن

۱۰

نشاید اینقدرت‌ گردن غرور بلند

به زور بازوی تسلیمش اندکی خم کن

۱۱

ز طور عافیتت می‌کنم خبر هشدار

درین ستمکده کاری اگرکنی رم کن

۱۲

کدام جلوه‌که خاکش نمی‌خورد بیدل

تو همچو چشم سیه پوش و ساز ماتم‌ کن

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۱۱۵۴

نظرات

user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۱۱/۱۹ - ۰۹:۴۱:۵۲
به امتحان هوس خقت وقار مخواهگهر دمی‌ که بسنجند سنگ آن‌ کم‌ کنمعنی خقت چیه؟