
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۲۵۰۲
۱
دل پیش نظر گیر سر و برگ نمو کن
گر مایل نازی سوی این آینه روکن
۲
شایستهٔ تسلیم یقین سجدهٔکس نیست
ای ننگ عبادت عرقی چند وضوکن
۳
تا چشم هوس هرزه نخندد مژه بربند
در جوهر این آینه چاکیست، رفوکن
۴
منظور وفا گر بود امداد ضعیفان
با سبزه خطابیکهکنی از لب جو کن
۵
صد طبلهٔ عطار شکستهست در این دشت
هر خاککه بینی نم آبی زن وبوکن
۶
تحقیق خیالات مقابل نپسندد
تمثال پرستی سر آیینه فرو کن
۷
برچینی دل غیر شکستن چه توانکرد
ابریشم این ساز نوا باخته مو کن
۸
زین ورطه نرستهست کسی بیسر تسلیم
زان پیش کهکشتی شکند فکر کدو کن
۹
از قطرهٔ گمگشته همان بحر سراغست
هرگاه که یادم کنی اندیشهٔ اوکن
۱۰
بی مطبی از شبهه و تحقیق مبراست
آن روی امیدی که نداری همه سو کن
۱۱
بیدل طلب راحت اگر مقصد جهد است
چون موج گهر بر دل ناکام غلو کن
نظرات