بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۵۰۳

۱

سرمایهٔ اظهار بقا هیچکسی کن

پرواز هما یمن ندارد مگسی کن

۲

تا محو فنا نیست نفس ناله فشان باش

تا قافله آرام پذیرد جرسی‌ کن

۳

افروختنت سوختنی بیش ندارد

گر رشتهٔ شمعی نتوان ‌گشت خسی ‌کن

۴

درکوچهٔ بیباکی هر طبع غباری‌ست

کس مصلح‌ کس نیست تو برخود عسسی کن

۵

بی‌کسب هوس‌ کام تمنا نتوان یافت

گیرم همه تن عشق شدی بوالهوسی کن

۶

چون شمع نگاهم نفس شعله فروشی‌ست

ای سرمه بجوش از من و فریاد رسی کن

۷

کثرت ز تخیلکدهٔ وهم خیالی‌ست

یک را به تصنع عدد آوازه سی کن

۸

هر جا رسد اندیشه ادبگاه حضور است

تا باد چراغی نشوی بی‌نفسی کن

۹

بیدل چو نگه رام تعلق نتوان شد

گو اشک فشان دانه و حیرت قفسی کن

تصاویر و صوت

نظرات