بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۵۱۴

۱

گلفزوش از پرتو شمع من است این انجمن

رنگ می‌بالید تاگردید رنگین انجمن

۲

عارف از سیرگریبان دهر را دل می‌کند

می‌شود خلوت به حکم چشم حق بین انجمن

۳

عالمی رفت از خود و برخاست آشوب جنون

سایهٔ بال پری کرده‌ست سنگین انجمن

۴

بی‌نشان شوقی ‌که نیرنگش برون است از حساب

با فقیران خلوت است و با سلاطین انجمن

۵

گوشه‌ای می‌خواستم زین دشت بیتابی غبار

مشورت از هرکه جستم‌گفت‌: برچین انجمن

۶

گر خورد بر گوشت ‌آواز سپند از مجمری

در وداع وهم دارد رقص تحسین انجمن

۷

ناکجا با هرجنون طبعی طرف باید شدن .

لب بهم بند وتهی‌کن ازسخن چین انجمن

۸

زین علایق هیچ چیزت خار دامنگیر نیست

گر تو می‌خیزی نمی‌گردد شلایین انجمن

۹

خود گدازی مطلبی چون شمع انشا کرده‌ایم

مصرع ما را ندارد تاب تضمین انجمن

۱۰

ما حریفان جهدها داربم و تنها می‌رویم

ازگرو تازی‌ست در هر خانه‌ای زین انجمن

۱۱

برخود از غوغا نمی‌چید اینقدر سامان ناز

یاد اگر می‌کرد از یاران پیشین انجمن

۱۲

ظاهر و باطن چه دارد غیر هستی و عدم

آن تغافل این نگاه‌، آن خلوت و این انجمن

۱۳

بیدل اینجا تر زبانان مایهٔ درد سرند

شمع‌ گر خاموش‌ گردد گوید آمین انجمن

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۱۱۶۵

نظرات