بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۵۸۳

۱

به پیری هم نی‌ام غافل ز عشق آن‌کمان ابرو

حضور قامت خم‌ گشته ایمایی‌ست زان ابرو

۲

دم تیغی چو اشک از خون من رنگین نمی گردد

مبادا افتد از مستی به فکر امتحان ابرو

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
Alipur
۱۳۹۷/۰۱/۲۴ - ۰۶:۰۳:۱۳
غزل کاملبه پیری هم نیم غافل زعشق آنکمان ابرو حضور قامت خم گشته ایمائیست زان ابرودم تیغی چو اشک از خون من رنگین نمیگردد مبادا افتد از مستی بفکر امتحان ابروکمان ناز آشوب کشاکش برنمیدارد اشارت چند باشد بار دوش ناتوان ابروبه بی پروائی ترکان مخمور تو میلرزم که عمری شد مقیم سایه تیغ اندازان ابروخرامت آفت امکان و قامت فتنه دوران نگه غارت گر آفاق و آشوب جهان ابروزبان سرمه آهنگان مژگانت که میفهمد اگر از شوخی ایما نگردد ترجمان ابروخط پشت لبت هر جا برات تازگی آرد عرق واشوید از لوح جبین نو خطان ابرودم تیغ تغافل تا کجا خواهی تنک کردن هنوز از گردش آنچشم میخواهد فسان ابروتو محرم نشه بزم تغافل نیستی ورنه بطاق ناز چینی خانها دارد نهان ابروبذوق سجده ات هر جا نیازی کرده ام انشا بجای سبزه میروید زخاک آنمکان ابروعروج پستی آرایم غرور عجز پیمایم بنازداز کجی هایم به چشم راستان ابروسلامت در دم تیغست (بیدل) داغ تسلیمی که امشب ناز گستاخانه می پیچد ازان ابرو