بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۶۱۱

۱

به دست‌ تیغ تو تا خون من حنا بسته

به حیرتم که عجب خویش را بجا بسته

۲

چه سان به روی تو مرغ نظر کند پرواز

که حیرت از مژه‌اش رشته‌ها به پا بسته

۳

به دل ز شوق وصالت صد آرزو دارم

ولی ادب ره تقریر مدعا بسته

۴

فراق بیگنهم‌کشت و نقد داغ خطا

به‌گردن دل خون‌گشته خون‌بها بسته

۵

ز جیب ناز خطش سر برون نمی آرد

که عقد عهد به خلوتگهٔ حیا بسته

۶

چو شمع تا به فنا هیچ جا نیاسایم

مرا سریست‌ که احرام بوریا بسته

۷

تن از بساط حریرم چگونه بندد طرف

که دل به سلسلهٔ نقش بوربا بسته

۸

بهار بوسه به پای تو داد و خون‌ گردید

نگه‌ تصور رنگینی حنا بسته

۹

به وادی طلب نارسایی عجزیم

که هرکه رفته زخود خویش را به ما بسته

۱۰

کدام نقش که گردون نبست بی‌ستمش

دلی شکسته اگر صورت صدا بسته

۱۱

مگر ز زلف تو دارد طریق بست و گشاد

که بیدل اینهمه مضمون دلگشا بسته

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۱۱۹۴

نظرات