بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۶۲۷

۱

زد عرق پیمانه حسنی ساغر اندر آینه

کرد توفانها بهشت و کوثر اندر آینه

۲

جلوهٔ او هرکجا تیغ تغافل آب داد

خون حیرت ریخت جوش جوهر اندر آینه

۳

عالم آب است امشب دل بهٔاد نرگسش

شیشه‌ها دارد خیال ساغر اندر آینه

۴

دل به نیرنگ خیالی بسته‌ایم و چاره نیست

ما کباب دلبریم و دلبر اندر آینه

۵

آنچه از اسباب امکان دیده‌ای وهمست و بس

نیست جز تمثال چیزی دیگر اندر آینه

۶

دامن دل‌ گرد کلفت بر نتابد بیش ازین

ای نفس تا چند می‌دزدی سر اندر آینه

۷

طبع روشن فارغ است از فکر غفلتهای خلق

نیست ظاهر معنی گوش کر اندر آینه

۸

در خیال آباد دل از هر طرف خواهی درآ

ره ندارد نسبت بام و در اندر آینه

۹

گرد تمثالم ولی از سرگرانیهای وهم

بایدم کردن چو حیرت لنگر اندر آینه

۱۰

صحبت روشندلان اکسیر اقبال است و بس

آب پیدا می‌کند خاکستر اندر آینه

۱۱

جبهه‌ای داری جدا مپسند از ان نقش قدم

جای این عکس است بیدل خوشتر اندر آینه

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
ذیشان الحق
۱۳۹۹/۰۶/۱۴ - ۱۱:۴۹:۲۸
طبع روشن فارغ است از فکر غفلتهای خلقنیست ظاهر معنی گوش کر اندر آینهایں شعر خوب است۔
user_image
ذیشان الحق
۱۳۹۹/۰۶/۱۴ - ۱۱:۵۴:۰۱
خوب است
user_image
rezasafari
۱۳۹۹/۰۸/۱۶ - ۱۹:۲۳:۵۲
اهل دل فارغ از اندیشهء باطل باشندعمر جاهل به تمیز حق و باطل گذردصائب