بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۶۳

۱

چه‌کدخدایی‌ست ای ستمکش جنون‌کن از دردسر برون‌آ

تو شوق آزاد بی‌غباری زکلفت بام و در برون آ

۲

به‌کیش آزادگی نشایدکه فکر لذات عقده زاید

ره نفس‌پیچ وخم ندارد چونی زبند شکربرون آ

۳

اگر محیط‌گهر برآیی قبول بزم وفا نشایی

دلی به‌ذوق حضور خونین سرشکی از چشم تر برون آ

۴

دماغ عشاق ننگ دارد علم شدن بی‌جنون داغی

چو شمع‌گر خودنما برآبی ز سوختن‌گل به سربرون آ

۵

ز شعله خاکستر آشیانی ربود تشویش پرفشانی

به ذوق پرواز، بی‌نشانی تو نیز سر زیر پر برون آ

۶

کسی درین دشت برنیامد حریف یک لحظه استقامت

توتا نچینی غبار خفت ز عرصهٔ بی‌جگر برون آ

۷

ندارد اقبال جوهر مرد در شکنج لباس بودن

چوتیغ‌، و‌هم نیام بگذار و با شکوه ظفر برون آ

۸

به صد تب وتاب خلق غافل‌گذشت زین‌تنگنای غربت

چو موج خون ازگلوی بسمل تو نیز باکر و فربرون آ

۹

به بارگاه نیاز دارد فروتنی ناز سربلندی

به خاک روزی دوریشگی‌کن دگر ببال و شجربرون آ

۱۰

جهان‌گران خیز نارسایی‌ست اگرنه در عرصه‌گاه عبرت

نفس همین تازیانه داردکزین مکان چون سحر برون آ

۱۱

درین بساط خیال بیدل ز سعی بی‌حاصل انفعائی

حیا بس است آبروی همت زعالم خشک تر برون آ

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
قطره بقایی
۱۴۰۲/۰۵/۱۰ - ۰۵:۱۷:۲۴
کوتاه ترین طریق جمع را ضرب گویند:وزن: مفاعلاتن مفاعلاتن مفاعلاتن مفاعلاتنوالسلام