بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۶۳۱

۱

امروزکیست مست تماشای آینه

کز ناز موج می‌زند اجزای آینه

۲

دیوانهٔ جمال تو گر نیست از چه رو

جوهرکشیده سلسله در پای آینه

۳

در حسرت بهار خطت ‌گرد می‌کند

جوهر به جای سبزه ز صحرای آینه

۴

موقوف جلوهٔ ‌گل شبنم بهار توست

جوش‌ گهر ز موجهٔ دریای آینه

۵

از شرم آنکه آب نشد از نظاره‌ات

گرداب خجلت است سراپای آینه

۶

شد عمر صرف جلوه‌پرستی‌، ولی چه سود

نگرفت بینوا دل ما جای آینه

۷

جز حیرت آنچه هست متاع‌ کدورت است

در عشق بعد از این من و سودای آینه

۸

با خوی زشت صحبت روشندلان مخواه

زنگی خجل شود به تماشای آینه

۹

حسن و هزار نسخهٔ نیرنگ در بغل

ما و دلی و یک ورق انشای آینه

۱۰

روزی‌ که داد عرض نزاکت میان یار

افتاد مو به دیدهٔ بینای آینه

۱۱

چندان که چشم باز کنی جلوه می‌دهد

اسمی‌ست ششجهت ز مسمای آینه

۱۲

بیدل به هر دلی ندهند آرزوی داغ

اسکندر است باب تمنای آینه

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۱۱۹۰

نظرات