بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۶۳۸

۱

یک تار موگر از سر دنیا گذشته‌ای

صد کهکشان ز اوج ثریا گذشته‌ای

۲

بار دل‌ست این‌که به خاکت نشانده است

گر بی‌نفس شوی ز مسیحا گذشته‌ای

۳

ای هرزه تاز عرصهٔ عبرت ندامتی

چون عمر مفلسان به تمنا گذشته‌ای

۴

جمعیت وصول همان ترک جستجوست

منزل دمیده‌ای اگر از پا گذشته‌ای

۵

ای قطرهٔ گهر شده‌، نازم به همتت

کز یک گره پل از سر دریا گذشته‌ای

۶

در خاک ما غبار دو عالم شکسته‌اند

از هر چه بگذری ز سر ماگذشته‌ای

۷

ای جاده‌ات غرور جهان بلند و پست

لغزیده‌ای گر از همه بالا گذشته‌ای

۸

اشکی‌ست بر سر مژه بنیاد فرصتت

مغرور آرمیدنی اما گذشته‌ای

۹

حرف اقامتت مثل ناخن است و مو

هر جا رسیده باشی از آنجا گذشته‌ای

۱۰

برق نمودت آمدورفت شرار داشت

روشن نشد که آمده‌ای یا گذشته‌ای

۱۱

بیدل دماغ ناز تو پر می‌زند به‌عرش

گویا به بال پشه ز عنقا گذشته‌ای

تصاویر و صوت

نظرات