بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۶۵۶

۱

رفتی چو می از ساغر و دیگر ننشستی

ای اشک دمی بر مژهٔ ‌تر ننشستی

۲

جان سختی حرص اینهمه مقدور که باشد

زد بر کمرت بار دل این در ننشستی

۳

نامحرمی عافیتت طرفه جنون داشت

پرواز هم افسرد و ته پر ننشستی

۴

ای قطره دماغت نکشد ننگ فسردن

خوشباش ‌که بر مسند گوهر ننشستی

۵

چون آتش ازین جاه ‌که خاکست مآلش

گو شعله نبالیدی و اخگر ننشستی

۶

ای سایه چنین پهن ‌که چیده‌ست بساطت

آخر تو ز خاک آنهمه برتر ننشستی

۷

بر مسند اقبال‌ که جز نام ندارد

چون نقش نگین یکدوعرق ‌ننشتی

۸

عالم همه افسانهٔ تکلیف صداع است

آه ازتو درین مجلس اگر بر ننشستی

۹

ناراستی از جادهٔ فهمت به ‌در انداخت

بودی خط تحقیق و به مسطر ننشستی

۱۰

گر مفلسی و شهرت جاهیست ضرورت

تشهیر کمی نیست ‌که بر خر ننشستی

۱۱

بیدل همه تن حلقه شدی لیک چه حاصل

در خاک نشستی و بر آن در ننشستی

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
فرّخ
۱۳۹۳/۱۰/۰۷ - ۰۹:۳۰:۱۱
در بیت هفتم قافیه افتاده است، صحیح آن اینگونه‌ست :چون نقش نگین یک‌دوعرق تر ننشستی(منبع: پیوند به وبگاه بیرونی)