
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۲۶۶۳
۱
یاد باد آن کز تبسم فیض عامی داشتی
در خطاب غیر هم با من پیامی داشتی
۲
یاد باد آن ساز شَفْقَتها که بی ناموس غیر
در بساط تیره روزان عیش شامی داشتی
۳
یاد باد ای حسرت بنهاده پا از دل برون
چون نگه در چشم حیران هم مقامی داشتی
۴
گاهگاهی با وجود بینیازیهای ناز
خدمتی ارشاد میکردی غلامی داشتی
۵
آمد آمد خاک مشتاقان بهگردون میرساند
یک دوگام آنسوی تمکین طُرفهکامی داشتی
۶
کردی از اهل وفا یکباره قطع التفات
در تغافل سخت تیغ بینیامی داشتی
۷
اینقدر خلوت پرست کنج ابرویت که کرد
چون نگاه بینیازان سیر بامی داشتی
۸
ما همان خاکیم اکنون انفعال از ما چرا
پیش از این هم با همه تمکین، خرامی داشتی
۹
سوخت دل در انتظار گرد سر گردیدنی
آخر ای بدمست گاهی دور جامی داشتی
۱۰
تیغ هم بر بیدل ما مَدّ احسان بود و بس
گر به حکم ناز، میل انتقامی داشتی
نظرات