بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۷۱۹

۱

پیرو تسلیم باش آخر به جایی می‌رسی

از سر ما گر قدم سازی به پایی می‌رسی

۲

کاروانها می‌رود زبن دشت بی‌گرد سراغ

می‌شوی‌ گم تا به آواز درایی می‌ر‌سی

۳

زیرگردون عقدهٔ کارکسی جاوید نیست

دانه‌وار آخر تو هم تا آسیایی می‌رسی

۴

صبر اگر باشد دلیل نارساییهای جهد

تا به مقصد چون ثمر بی‌رنج پایی می‌رسی

۵

ای زبان دان عدم از خامشی غافل مباش

زین ادابازی به حرف آشنایی می‌رسی

۶

چون سحر تا آسمان بالیده‌ای اما هنوز

از بهار بی‌نشان برخود هوایی می‌رسی

۷

گردش رنگ تجدد تنگ دارد فرصتت

ابتدایی تا به فکر انتهایی می‌رسی

۸

بیدماغی می‌کند نازت به صدگردون غرور

تا به سیر کلبهٔ چون من‌ گدایی می‌رسی

۹

بر ملایک هم سجود احترامت واجب‌ست

خاکی اما از جناب کبریایی می‌رسی

۱۰

گرم داری در عدم هنگامهٔ سیر خیال

نی به جایی می‌روی و نی ز جایی می‌رسی

۱۱

ای به چندین پرده پنهان تر ز ساز بوی‌گل

یاد رنگی می‌کنی‌ گلگون قبایی می‌رسی

۱۲

باز می‌گردد مژه گل می‌کند عریانیت

چشم می‌پوشی به سامان ردایی می‌رسی

۱۳

رمز هستی و عدم زین بیش نتوان واشکافت

چون نفس هر دم زدن هویی به هایی می‌رسی

۱۴

بیدل آهنگت شنیدیم و ترا نشناختیم

ای ز فهم آن سو به ‌گوش ما صدایی می‌رسی

تصاویر و صوت

نظرات