
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۲۷۳۵
۱
پوچست قماش تو به اظهار تلافی
ای کسوت موهوم فنا رنگ نبافی
۲
نشکافت کس از نظم جهان معنی تحقیق
از بسکه بهم تنگ نشستهست قوافی
۳
در فکر خودم معنی او چهرهگشا شد
خورشید برون ریختم از ذره شکافی
۴
آیینه دلان جوهر شمشیر ندارند
اجزای مدارایی ما نیست مصافی
۵
زندانی حرمانکدهٔ داغ وفاییم
بر ما نتوان بست خطاهای معافی
۶
خون ناشده ره در دل ظالم نتوان برد
جز آبکه دیدهست ز شمشیر غلافی
۷
زین ما و من اندیشهٔ تحقیق که دارد
معنی نفروشی به سخنهای گزافی
۸
تا محمل آسایش جاوید توان بست
یک آبلهٔ پاست درین مرحله کافی
۹
گو این دو سه رنگت به توهّم نفریبد
آیینه مشو تا نکشی منت صافی
۱۰
زان پیش که احسان فلک شعله فروشد
بیدل عرقی ریز به سامان تلافی
نظرات