
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۲۷۴۶
۱
دارد به من دلشده امشب سرجنگی
گلبرگ کمانی پر طاووس خدنگی
۲
پیش که برم شکوه از آن نرگس کافر
بیچاره شهیدم ز دم تیغ فرنگی
۳
مشکلکه ز فکر عدم خویش برآییم
داریم سر اما به گریبان نهنگی
۴
آن جلوه که بیرون خیالست خیالش
دیدیم به رنگی که ندیدیم به رنگی
۵
محتاج نفس کرد تحیر دل ما را
آیینه شد آخر جرس ناله به چنگی
۶
کلفت نبرد ره به دل باده پرستان
آیینهٔ مینا نکشد زحمت زنگی
۷
نیرنگ بد و نیک دو عالم همه ازتوست
گر بگذری از خویش نه صلحست و نه جنگی
۸
هشدار که بر گوش عزیزان نتوان خورد
گرنیست سخن را اثر تیر و تفنگی
۹
گامی به گشاد خط پرگار نرفتیم
چون نقطه فسردم به فشار دل تنگی
۱۰
گرد رم عیش است چه صحرا و چه گلزار
فرصت همه جا خون شده در بخیهٔ رنگی
۱۱
بیدل خوشم از عارض گلگون به خط سبز
فارغ زمیام ساخته کیفیت بنگی
نظرات
boowiso