بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۸۰

۱

ای ز شوخی‌های حُسن‌ات محوِ پیچ و تاب‌ها

حیرت اندر آینه چون موج در گرداب‌ها

۲

بی‌ خراش زخمِ عشق اسرار دل معلوم نیست

خواندن این لفظ موقوف است بر اِعراب‌ها

۳

صاحب تسلیم را هرکس تواضع می‌کند

گر کنی یک سجد‌ه پیدا می‌شود محراب‌ها

۴

فکر صید عشرت از قدِ دوتا جهل است جهل

موج چون ماهی نیفتد در خم قلاب‌ها

۵

رنجش روشن‌ضمیران لمعهٔ تیغ است و بس

موج می‌گردد نمودار از شکستِ آب‌ها

۶

دانهٔ دل را شکست از آسیای چرخ نیست

سوده کی گردد گهر از گردش گرداب‌ها

۷

گردِ غفلت جوش زد چندانکه واکردیم چشم

همچو مخمل بود در بیداری ما خواب‌ها

۸

مدعا بر باد رفت از آمد و رفت نفَس

نغمه گم شد در غبار وحشت مضراب‌ها

۹

می‌دهد زخم دل از بیداد شمشیرت نشان

می‌توان فهمید مضمون کتب از باب‌ها

۱۰

گاه آهم می‌رباید، گاه اشکم‌ می‌برد

نقد من یک مشت خاک و این همه سیلاب‌ها

۱۱

آنقدر بر یأس پیچیدم که امیدی نماند

پای تا سر یک گره شد رشته‌ام از تاب‌ها

۱۲

کاروان عمر بیدل از نفس درد سراغ

جنبش موج است گرد رفتن سیلاب‌ها

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
Alipur
۱۳۹۴/۰۱/۲۸ - ۰۴:۳۳:۴۸
(صاحب تسلیم را هر کس تواضع شکند) غلط استمتن درست آن (صاحب تسلیم را هر کس تواضع میکند) میباشد
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۰۵/۲۰ - ۱۷:۴۴:۲۶
واژه "درد" در مصراع اول آخرین بیت، باید "دارد" باشد:کاروان عمر بیدل! از نفس دارد سراغ
user_image
رضا دهقانی رنانی
۱۳۹۵/۰۸/۰۵ - ۰۲:۵۵:۳۲
در مصراع اول بیت هفتم « کرد غفلت جوش زد ....» نوشته شده که درست آن «گردِ غفلت جوش زد ...» هست.