بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۸۱

۱

ز چشم بی‌نگه بودم خراب‌آباد غارتها

چه لازم در دل دوزخ نشستن از شرارتها

۲

سوادنامه هم‌کم‌نیست در منع صفای دل

به حیرانی مژه برداشتم‌کردم عمارتها

۳

به‌ذوق‌کعبه‌مگذر ازطواف‌کلبهٔ مجنون

غبار معنی الفت مباشید از عبارتها

۴

هجوم‌داغ عشقت‌کرد ایجاد سرشک من

زدل هرجا سویدا جوش زد دارد زیارتها

۵

شکست برگ‌گل هم ازتبسم عالمی دارد

عرقریزی‌ست‌هرجاجمع می‌گرددحرارتها

۶

به خاک خود تیمم ساحل امنی دگردارد

خم آورد ابروی ناز تو از بار اشارتها

۷

به‌حسن خلق بیدل‌ تا توان‌ در جنت‌آسودن

مشو چون زاهدان توفانی آب طهارتها

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
ناشناس
۱۳۹۱/۰۴/۱۷ - ۰۸:۴۴:۵۶
در این شعر مصرع دوم بیت اول، مصرع دوم بیت آخر است که به اشتباه ترتیب همه ی مصرع های دوم هم برهم خورده. ز چشم بی‌نگه بودم خراب‌آباد غارتها / بحیرانی مژه برداشتم‌کردم عمارتها سوادنامه هم‌کم‌نیست در منع صفای دل / غبار معنی الفت مباشید از عبارتها به‌ذوق‌کعبه مگذر ازطواف‌کلبهٔ مجنون / زدل هرجا سویدا جوش زد دارد زیارتها هجوم داغ عشقت کرد ایجاد سرشک من / عرق ریز نیست‌ هر جا جمع می‌گردد حرارتها شکست برگ گل هم از تبسم عالمی دارد / خم آورد ابروی ناز تو از بار اشارتها به خاک خود تیّمم ساحل امنی دگر دارد / مشو چون زاهدان طوفانی آب طهارتها به حسن خلق بیدل‌ ناتوان‌ در جنت‌ آسودن / چه لازم در دل دوزخ نشستن از شرارتها