بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۸۲

۱

غباریم زحمتکش بادها

به وحشت اسیرند آزادها

۲

املها به دوش نفس بسته‌ایم

سفریک قدم راه و این زادها

۳

جهان ستم چون نیستان پر است

ز انگشت زنهار فریادها

۴

به هر دامی از آرزو دانه‌ای‌ست

گرفتار خویشند صیادها

۵

برون آمدن نیست زین آب وگل

بنالید ای سرو و شمشادها

۶

فسردن هم آسوده جان می‌کند

به هر سنگ خفته‌ست فرهادها

۷

غنیمت شمارند پیغام هم

فراموشی است آخر این یادها

۸

بد ونیک تاکی شماردکسی

جهان است بگذر ز تعدادها

۹

چه‌خوب‌و چه‌زشت ازنظر رفته‌گیر

پری می‌زنند این پریزادها

۱۰

به پیری ستم‌کرد ضعف قوی

مپرسید از این خانه آبادها

۱۱

به صید نقب ازین بیش نشکافتیم

که تا آب و خاک است بنیادها

۱۲

ز نقش قدم خاک ما غافل است

همه انتخابیم ازین صادها

۱۳

نوی بیدل از ساز امکان نرفت

نشد کهنه تجدید ایجادها

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
بشیر رحیمی
۱۳۹۸/۰۸/۲۲ - ۱۳:۴۲:۵۵
این بیت را لطفا اصلاح کنیدبه صد نقب ازین بیش نشکافتیمکه تا آب و خاک است بنیادهاصید، به صد اصلاح شود.