
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۲۸۲۶
۱
به عجز کوش ز نشو و نما چه میجویی
به خاک ریشهٔ توست از هوا چه میجویی
۲
دل گداخته اکسیر بینیازیهاست
گداز درد طلب، کیمیا چه میجویی
۳
سراغ قافلهٔ عمر سخت ناپیداست
ز رهگذار نفس نقش پا چه میجویی
۴
به هر چه طرف کنندت رضا غنیمت دان
زکارگاه فنا و بقا چه میجویی
۵
به فکر خلق متن، هرزه سعی جهل مباش
محیط ناشده زین موجها چه میجویی
۶
محیط شرم بقدر عرق گهر دارد
هنوز آب نهای از حیا چه میجویی
۷
به دامگاه جسد پرفشانی انفاس
اشارهایست کزین تنگنا چه میجویی
۸
هزار سال ره اینجا نیاز یکقدم است
زخود برآی زفکر رسا چه میجویی
۹
زبان حیرت آیینه این نوا دارد
که ای جنون زده خود را ز ما چه میجویی
۱۰
به ذوق دل نفسی طوف خویش کن بیدل
تو کعبه در بغلی جابجا چه میجویی
نظرات
امیرحسین مقتدائی
علی هاشمی