
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۲۸۲۷
۱
چو محو عشق شدی رهنما چه میجویی
به بحر غوطه زدی ناخدا چه میجویی
۲
متاع خانه آیینه حیرت است اینجا
تو دیگر از دل بیمدعا چه میجویی
۳
عصا ز دست تو انگشت رهنما دارد
توگرنهکوردلی از عصا چه میجویی
۴
جز اینکه خرد کند حرص استخوان ترا
دگر ز سایهٔ بال هما چه میجویی
۵
به سینه تانفسی هستدل پریشان است
رفوی جیب سحر از هوا چه میجویی
۶
سر نیاز ضعیفان غرور سامان نیست
به غیر سجده ز مشتی گیا چه میجویی
۷
صفای دل نپسندد غبار آرایش
به دست آینه رنگ حنا چه میجویی
۸
ز حرص، دیدهٔ احباب حلقهٔ دام است
نم مروت ازین چشمها چه میجویی
۹
چو شمع خاک شدم در سراغ خویش اما
کسی نگفت که در زیر پا چه میجویی
۱۰
ز آفتاب طلب شبنم هوا شدهایم
دل رمیدهٔ ما را زما چه میجویی
۱۱
بجز غبار ندارد تپیدن نفست
ز تار سوخته بیدل صدا چه میجویی
نظرات
محسن نورپور
داود نبی
نادر..
rezasafari