بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۸۸

۱

حیرت دل گر نپردازد به ضبط‌کارها

ناله می‌بندد به فتراک تپش‌کهسارها

۲

عالمی بر وهم پیچیده‌ست مانند حباب

جز هوا نبود سری در زیر این دستارها

۳

نیست زندانگاه امکان سنگ راه وحشتم

چون نگه سامان عینک دارم از دیوارها

۴

عندلیبان را ز شرم ناله‌ام مانند شمع

شعلهٔ آواز بست آیینهٔ منقارها

۵

از خرام‌موج می چشم قدح‌داغ است‌و بس

دارد این نقش قدم خمیازهٔ رفتارها

۶

موجهای این محیط آخرگهر خواهد شدن

سبحه خوابیده‌ست در پیچ و خم زنارها

۷

بسکه درهرگل زمین ذوق تماشا خاک شد

پشه می‌آرد برون نظاره ازگلزارها

۸

فقر در هرجا غرور یأس سامان می‌کند

کجکلاهی می‌زند موج از شکست‌کارها

۹

خواب‌راحت بستهٔ مژگان‌به‌هم آورد‌ن‌است

سایه می‌گردند از افتادن این دیوارها

۱۰

چون‌سحر سعی خروشم‌قابل اظهار نیست

به‌که برسازم شکست رنگ بندد تارها

۱۱

بیدل‌این‌گلشن ز بس‌منظورحسن افتاده‌است

ناز مژگان می‌دمد گر دسته‌بندی خارها

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
محمدطهماسبی دهنو۶۶
۱۴۰۰/۰۸/۰۷ - ۰۹:۰۷:۱۱
عندلیبان را ز شرمِ ناله‌ام مانند شمع شعله‌ی آواز بست آیینه‌ی منقارها عندلیبان کنایه از عارفایی هستش که مشرب عشق دارن و عندلیب هم عاشق گله عندلیب با منقار ناله میکنه و بیدل وسیله ناله ی خودش رو به شعله‌ی شمع تشبیه میکنه که صدا نداره و از اون آواز متصاعد نمیشه بیدل میگه عاشقان از وقتی وضع من رو دیدند که مثل شمع ناله‌ی من آواز نداره اونها هم از دیدن وضعیت من شرم کردند که بنالند آیینه چیزیه که در اون تمثال منعکس میشه بیدل میگه بناء شعله‌ی آواز در آیینه منقار عشاق انعکاس نمود و چون شعله آواز صدا نداره عشاق نیز روش خاموشانه‌ی من رو انتخاب کردن حضرت بیدل علل ناله کردن رو به پیروانش میگه و پیروان خودش رو به ناله خاموشانه دعوت میکنه حدیثی از پیامبر من عشق و عفّ ثمّ کتم فمات، مات شهیدا هرکس عشق بورزد و عفت ورزد و کتمان کند، اگر بمیرد ٬شهید میمیرد حضرت بیدل طرفدار ناله بلند کردن نیست و حامی سکوت کردنه بیدل میگه ناله نباید بلند بشه که مبادا اسرار معرفت آشکار بشه و سمعت و ریا واردش بشه و میگه که ناله از بی طاقتی سرچشمه میگیره و معنای شکوه همینه و معتقده که در ناله کردن،پوشاندن حال میسر نیست جایی میگه نفس در دل گره کردم به ناموس وفا ورنه کلید ناله‌ی چندین نیستان بود در دستم . اینجا بیدل ناله رو به پاس ناموس وفا محکوم میکنه و در دل ناله رو گره میزنه جایی دیگه هم میگه از شکست شیشه‌ی دل آنقدر غمگین نی‌ام درد آن دارم که خواهد شد پریشان ناله ام شکست شیشه ی دل صدا نداره،بیدل از شکست دل غمگین نیست اما از این میترسه که ناله‌اش بلند بشه و اسرارش فاش بشن