بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۳۰۴

۱

این انجمن عشق است توفانگر سامان‌ها

یک لیلی و چندین حی‌، یک یوسف و کنعان‌ها

۲

ناموس وفا زین بیش برداشتن آسان نیست

بر رنگ من افکندند خوبان گل پیمان‌ها

۳

این دیده‌فریبی‌ها از غیر چه امکان است

بوی تو جنونکار است در رنگ گلستان‌ها

۴

خواندیم رموز دهر از تاب و تب انجم

خط نیست درین مکتوب جز شوخی عنوان‌ها

۵

وحشت ز محیط عشق آثار رهایی نیست

امواج به زنجیرند از چیدن دامان‌ها

۶

در انجمن توفیق پر بی‌اثر افتادیم

تر رفت سرشک آخر از خشکی مژگان‌ها

۷

پیری هوس دنیا نگذاشت به طبع ما

آخ دل از این لذات کندیم به دندان‌ها

۸

تا دل به گره بستیم با حرص نپیوستیم

جمعیّت گوهر ریخت آب رخ توفان‌ها

۹

نامحرمی خویشت سد ره آزادیست

چشمی بگشا بشکن قفل در زندان‌ها

۱۰

مطرب نفسی سر داد، برقم به جگر افتاد

نی این چه قیامت زد آتش به نیستان‌ها

۱۱

بیدل به چه جمعیت چون شمع ببالد کس

سرتکمه برون افکند از بند گریبان‌ها

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۲۴

نظرات

user_image
سین
۱۳۹۳/۰۳/۰۴ - ۲۰:۲۲:۴۲
سلامبیت 8جمعیت گوهر ریخت
user_image
موسی عبداللهی
۱۴۰۲/۰۶/۲۸ - ۱۱:۰۲:۳۲
🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂🍃🌺🍃🍂🍂🍃🌺 🌺🍂  🍃  🌔شور و هیجان در ساحل عشق 🥀این انجمن عشق است توفانگر سامان‌ها🥀یک لیلی و چندین حی‌، یک یوسف و کنعان‌ها 🥀ناموس وفا زین بیش برداشتن آسان نیست🥀بر رنگ من افکندند خوبان گل پیمان‌ها 🥀این دیده‌فریبی‌ها از غیر چه امکان است🥀بوی تو جنونکار است در رنگ گلستان‌ها 🥀خواندیم رموز دهر از تاب و تب انجم🥀خط نیست درین مکتوب جز شوخی عنوان‌ها 🥀وحشت ز محیط عشق آثار رهایی نیست🥀امواج به زنجیرند از چیدن دامان‌ها 🥀در انجمن توفیق پر بی‌اثر افتادیم🥀تر رفت سرشک آخر از خشکی مژگان‌ها 🥀پیری هوس دنیا نگذاشت به طبع ما🥀آخ دل از این لذات کندیم به دندان‌ها 🥀تا دل به گره بستیم با حرص نپیوستیم🥀جمعیّت گوهر ریخت آب رخ توفان‌ها 🥀نامحرمی خویشت سد ره آزادیست🥀چشمی بگشا بشکن قفل در زندان‌ها 🥀مطرب نفسی سر داد، برقم به جگر افتاد🥀نی این چه قیامت زد آتش به نیستان‌ها 🥀بیدل به چه جمعیت چون شمع ببالد کس🥀سرتکمه برون افکند از بند گریبان‌ها 🔸حضرت-بیدل دهلوی:«🕊️🌹» 🔹شرح ابیات: 🔰این انجمن، یک توفان عشق و هماهنگی است. در اینجا یک لیلی و چند حی‌ و یک یوسف و کنعان‌ها وجود دارند. ناموس و وفا را برداشتن از اینجا راحت نیست؛ زیرا خوبان قراردادهای خوب را به من اضافه کردند و مرا تحت تأثیر قرار دادند. این دیده‌فریبی‌ها از چیزی جز شخصیت‌های غیر ممکن است و بوی تو در گلستان‌ها به خشونت می‌اندازد. ✍️ما رازهای عالم را از روی تلاطم و شور و هیجان خواندیم، اما در این شعر چیزی به جز شوخی‌های عنوان نمی‌بینیم. وحشت از اطراف عشق، نشانه‌های آزادی را نمی‌آورد و امواج از پهنه‌های پیراهن برمی‌تند. در این انجمن، ما به توفیق بی‌اثری رسیدیم و اشک آخر از خشک شدن مژگان سرازیر می‌شود. ✅هوس دنیا پیری بر ما تأثیر نگذاشت و ما از لذات طعمه به دندان‌ها کردیم. ما دل را به گره بستیم و با حرص همبستگی نکردیم؛ جمعیت ما گوهری را در آب رخ توفان‌ها ریخت. ✏️نابودی خود، مانع آزادی است؛ بنابراین چشمانت را باز کن و قفل‌های زندان‌ها را شکسته. مطرب به نفس‌ها صدا زد و نور بر من سقوط کرد. این یک قیامت نیست؛ آتش به نیستان‌ها نزدیک نیست. 🔑چگونه می‌توانم با چنین گروهی به عنوان شمعی بالا رفتن که بی‌گناه می‌سوزد؟ سر تکان دادن از بند گریبان‌ها مرا بیرون می‌اندازد( آزاد شده و از محدودیت‌ها و مشکلات رها شده است) 🌺🍂🍃🌺🍂🍂🍃🌺🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃