بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۳۰۵

۱

زهی چون گل به یاد چیدن از شوق تو دامان‌ها

چو صبح آوارهٔ چاک تمنایت گریبان‌ها

۲

ز محفل رفتگان در خاک هم دارند سامان‌ها

مشو غافل ز موسیقار خاموشی نیستان‌ها

۳

ز چشمم چون نگه بگذشتی و از زخم محرومی

جدایی ماند چون خمیازه در آغوش مژگان‌ها

۴

در آن محفل که رسوایی دهد کام دل عاشق

چو گل دامان مقصد جوشد از چاک گریبان‌ها

۵

به فکر تازه‌گویان گر خیالم پرتو اندازد

پر طاووس گردد جدول اوراق دیوان‌ها

۶

در آن وادی که گرد وحشتم بر خویش می‌بالد

رم هر ذره گیرد در بغل چندین بیابان‌ها

۷

به اوج همتم افزود پستی‌های عجز آخر

که در خورد شکست خود بود معراج دامان‌ها

۸

چه شد گر تنگ شد بر بسملم جولانگه هستی

در آغوش پسر وامانده دارم طرح میدان‌ها

۹

به چندین حسرت از وضع خموش دل نی‌ام ایمن

که این یک قطره خون در خود فروبرده‌ست توفان‌ها

۱۰

چنین کز شوق نیرنگ خیالت می‌روم از خود

توان کردن ز رنگ رفته‌ام طرح گلستان‌ها

۱۱

دل وارسته با کون و مکان الفت نبست آخر

نشست این مصرع از برجستگی بیرون دیوان‌ها

۱۲

به روی چهرهٔ بی‌مطلبی گر چشم بگشایی

دو عالم از ره نظاره بریزد چو مژگان‌ها

۱۳

ز عشق شعله‌خو برخاست دود از خرمن امکان

تب این شیر آتش ریخت بیدل در نیستان‌ها

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
سین
۱۳۹۳/۰۳/۰۴ - ۲۰:۲۵:۵۱
بیت 2موسیقار خاموش نیستانهابیت 12برخیزد