بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۳۱۰

۱

در فکر حق و باطل خوردیم عبث خون‌ها

این صنعت الفاظ است یا شوخی مضمون‌ها

۲

بر هرچه نظر کردیم کیفیت عبرت داشت

گردون ز کجا واکرد دکانچهٔ معجون‌ها

۳

نظم گهر معنی چون نثر فراهم نیست

از بس که جنون انگیخت بی‌ربطی موزون‌ها

۴

در خلق ادب‌ورزی خاصیت افلاس است

فقر این همه سامان کرد موسایی و قارون‌ها

۵

بر نیم درم حاجت صد فاتحه باید خواند

هرجا در جودی بود شد مرقد مدفون‌ها

۶

جز کنج مزار امروز کس دادرس کس نیست

انسان چه کند با این خرس و سگ و میمون‌ها

۷

تدبیر تکلف چند بر عالم آزادی

معموره قیامت کرد در دامن هامون‌ها

۸

تا بی‌نفسی شوید آلودگی هستی

چون صبح به گردون رفت جوش کف صابون‌ها

۹

غواصی این دریا بر ضبط نفس ختم است

در شکل حباب اینجاست خم‌ها و فلاطون‌ها

۱۰

از عشق چه می‌گویی‌، از حسن چه می‌پرسی

مجنون همه لیلی گیر، لیلی همه مجنون‌ها

۱۱

بیدل خبر خلوت از حلقهٔ در جستم

گفت آنچه درون دارد پیداست ز بیرون‌ها

تصاویر و صوت

نظرات