بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۳۱۴

۱

چیده است لاف خلق به چیدن ترانه‌ها

بر خشت ذره منظر خورشید خانه‌ها

۲

زین بزم عالمی غم راحت به خاک برد

آب محیط رفت به‌گردکرانه‌ها

۳

نشو نمای‌کشت تعلق ندامت است

جز ناله نیست ریشهٔ زنجیر دانه‌ها

۴

آن‌کس‌که بگذرد ز خم زلف یارکیست

بر دل چه کوچه‌ها که ندادند شانه‌ها

۵

آتش اگر زگرمی خویت نشان دهد

انگشت زینهارکشد از زبانه‌ها

۶

نومیدی‌ام ستمکش خلد و جحیم نیست

آسوده‌ام به خواب عدم زین فسانه‌ها

۷

پرواز بی‌نشان مرا بال رنگ نیست

گو بیضه بشکند به‌کلاه آشیانه‌ها

۸

کوشش به دیر وکعبهٔ تحقیق ره نبرد

آواره ماند ناوک من زین نشانه‌ها

۹

هر عضو من چو شمع ادبگاه نیستی‌ست

تا نقش پا سر من واین آستانه‌ها

۱۰

آتش زدند شب و رقی را در انجمن

کردیم سیر فرصت آیینه خانه‌ها

۱۱

در دامگاه قسمت روزی مقیدیم

بیدل به بال ماگره افکند دانه‌ها

تصاویر و صوت

نظرات