بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۳۲۰

۱

تا چند به هر عیب و هنر طعنه‌زنی‌ها

سلاخ نه‌ای‌، شرمی ازین پوست‌کنی‌ها

۲

چون سبحه در این معبد عبرت چه جنون است

ذکر حق و برهم زدن و سرشکنی‌ها

۳

چندان که دمد نخل‌، سر ریشه به خاک است

ذلت نبرد جاه ز تخمیر دنی‌ها

۴

ما را به تماشای جهان دگر افکند

پرواز بلندی به قفس پرفکنی‌ها

۵

الفت قفس زندگی پا به هواییم

باید چو نفس ساخت به غربت وطنی‌ها

۶

صیت نگهت یاد خم زلف ند‌ارد

ترکان خطایی چه کمند از ختنی‌ها

۷

جان کند عقیق از هوس لعل تو لیکن

دور است بدخشان ز تلاش یمنی‌ها

۸

بی‌پردگی جوهر راز است تبسم

ای غنچه مدر پیرهن گل‌بدنی‌ها

۹

از شمع مگویید و ز پروانه مپرسید

داغ است دل از غیرت این سوختنی‌ها

۱۰

جز خرده چه گیرد به لب بستهٔ بیدل

نامحرم خاصیت شیرین‌سخنی‌ها

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
ایوب آگاه
۱۳۹۳/۱۱/۰۹ - ۰۷:۱۳:۱۴
در بیت دوم به جای «درفن» «در این» درست است