بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۳۴۰

۱

چو شمع تا سحر افسانه می‌شود تب وتاب

نگاه برق خرام است جلوه‌ای دریاب

۲

اگر غنا طلبی مشق خاکساری‌کن

حضورگنج براتی‌ست سرنوشت خراب

۳

به فیض‌کاهلی آماده است راحت ما

که سایه راست ز پهلوی عجز بستر خواب

۴

فریب جلوهٔ نیرنگ زندگی نخوری

که شسته‌اند ازین صفحه غیر نقش سراب

۵

در آن بساط‌که از رنگ آرزو پرسند

چو یاس در نفس ما شکسته است جواب

۶

به دل اگر برسی جستجو نمی‌ماند

تحیر است درآیینه شوخی سیماب

۷

نماند در دل ما خونی از فشار غمت

به غنچگی زگل ماگرفته‌اندگلاب

۸

ز شرم حلقهٔ آن زلف حیرتی دارم

که ناف آهوی مشکین چرا نشدگرد‌اب

۹

عجب‌که رشتهٔ پروین زهم نمی‌گسلد

چنین‌که از عرق روی اوست درتب و تاب

۱۰

زموج رنگ به دوران نشئهٔ نگهت

خط شکسته توان خواند از جبین شراب

۱۱

غرور هستی او را فنای ماست دلیل

خم‌کلاه محیط است در شکست حباب

۱۲

کسی چه چاره‌کند سرنوشت را بیدل

نشست سرخط موج ازجبین دریا آب

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
محمد حکیم مهری
۱۳۹۴/۱۲/۱۵ - ۰۸:۱۰:۲۸
در کلیات بیدل طبع سال 1298 مطبعهء صفدری در عوض کسی چه چاره کند سرنوشت رابیدل ( کسی چه چاره کند سرنوشت بیدل را ) آمده است. کدام یک درست است؟
user_image
ابراهیم
۱۳۹۷/۱۲/۱۹ - ۱۵:۳۰:۳۹
با سلام خدمت دوستانبه نظر دوستان این مصرع را چگونه باید خواند و معنایش چیست؟چنین که از عرق روی اوست در تب و تابعرق، روی او...یا عرق روی او...؟
user_image
عبدالرزاق اختری
۱۳۹۹/۰۶/۳۰ - ۰۶:۵۵:۱۳
چنین که از عَرَقِ روی اوست در تب و تاب