
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۳۷
۱
کسی چه شکرکند دولت تمنا را
به عالمیکه تویی ناله میکشد ما را
۲
ندرد انجمن یأس ما شراب دگر
هم از شکست مگرپرکنیم مینا را
۳
به عالمیکه حلاوت نشانهٔ ننگ است
دو نیم چون نشود دل ز غصه خرما را
۴
هنوز ارهٔ دندان موج در نظر است
گوهر به دامن راحت چسانکشد پا را
۵
درشتخو چه خیال است نرمگو باشد؟
شرارخیزی محض است طبع خارا را
۶
سلامت آینهٔ اعتبار امکان نیست
شکستهاند به صد موج رنگ دریا را
۷
صفای دل بهکدورت مده ز فکر دویی
که عکس، تنگ برآیینه کند جا را
۸
برون لفظ محال است جلوهٔ معنی
همان زکسوتاسما طلب مسما را
۹
رسیدهایم ز اسما به فهم معنی خویش
گرفتهایم ز عنقا سراغ عنقا را
۱۰
هزار معنی پیچیده در تغافل تست
به ابروی تو چه نسبتزبانگویا را
۱۱
سبکروان به هوایت چنان ز خود رفتند
که چون نفس نرساندند برزمین پا را
۱۲
همیشه تشنه لب خون ما بود بیدل
چوشیشه هرکه به دست آورد دل ما را
نظرات
محمود خیبری
بشیر رحیمی