بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۳۷۵

۱

فال تسلیم زن و شوکت شاهی دریاب

گردنی خم کن و معراج‌کلاهی دریاب

۲

دام تسخیر دو عالم نفس نومیدی‌ست

ای ندامت‌زده سررشتهٔ آهی دریاب

۳

فرصت صحبت‌گل پا به رکاب رنگ است

آرزو چند اگر هست نگاهی دریاب

۴

از شبیخون خط یار نگردی غافل

هرکجا شوخی گردی‌ست سپاهی دریاب

۵

دود پیچیدهٔ دل گرد سراغی دارد

از سویدا اثر چشم سیاهی دریاب

۶

تاکی ای پای طلب زحمت جولان دادن

طوف آسودگی آبله‌گاهی دریاب

۷

یوسفی‌کن‌گرت اسباب مسیحایی نیست

به فلک‌گر نرسیدی بن چاهی دریاب

۸

نامرادی صدف گوهر اقبال رساست

غوطه در جیب‌گدایی زن و شاهی دریاب

۹

سعل بنیاد دو عالم شدی ای آتش عشق

ماگیاهیم ز ما هم پرکاهی دریاب

۱۰

چه وجود وچه عدم بست وگشاد مژه است

چون شرر هر دو جهان را به نگاهی دریاب

۱۱

خلوت عافیت شمع‌گداز است اینجا

پی خاکستر خودگیر و پناهی دریاب

۱۲

دامن دیده به هر سرمه میالا بیدل

انتظاری شو وگرد سر راهی دریاب

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
Ali Baba Taj
۱۳۹۶/۰۷/۰۴ - ۰۰:۲۴:۰۰
سیل بنیاد دو عالم شدی ای آتش عشق