
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۳۸۱
۱
بود داغ من مردم دیدهٔ شب
ز دود دلم موی ژولیدهٔ شب
۲
ز هر حلقهٔ طرهٔ اوست روشن
به روی سحرحیرت دیدهٔ شب
۳
دل از طره رمکرد و شد صید رویش
به صبح آشتیکرد رنجیدهٔ شب
۴
سیهبختی او ز مه غازه دارد
بنازم به بخت نکوهیدهٔ شب
۵
فروغ سحرکابروی جهان است
بودگردی از دامن چیدهٔ شب
۶
ز بیدل مپرسید مضمون زلفش
چه خواند کسی خط پیچیدهٔ شب
نظرات