بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۳۹۴

۱

سرکیست تا برد آرزو به غبار سجده‌کمینی‌ات

نرسید قطرت نه فلک به هوابیان زمینی‌ات

۲

نه حقیقت دویی آشنا، نه دلیل عین تو مآسوا

به‌کجاست عکس توهمی‌که فریبد آینه بینی‌ات

۳

تک و تاز وهم و گمان ما به جنون‌ گسسته عنان ما

تویی آنکه هم تو رسید‌ه ای به سواد فهم یقینی‌ات

۴

ز جهات عالم خشک و تر به غنا نچیده ای آنقدر

که‌کسی به غیر تنزه تو رسد به دامن چینی‌ات

۵

نه به فهم تاب رسیدنی نه به دیده طاقت دیدنی

دل خلق و هرزه تپیدنی به خیال جلوه‌ کمینی‌ات

۶

چه‌حدوث وکو قدم‌زمان چه‌حساب‌کون وکجا مکان

همه یک‌شاره ای کن‌فکان نه‌شهوری و نه‌سنینی‌ات

۷

به جراحت دل ناتوان ستم است دیده گشودنم

که قیامتی‌ست ششجهت ز تبسم نمکینی‌ات

۸

ز غرور ناز فعیتی‌ که به ما رسانده پیام تو

چقدر شکسته‌کلاه دل خم طاق نسبت چینی‌ات

۹

عدم و وجود محال ما، شده دستگاه خیال ما

چه ‌بلاست نقص و کمال ما که نه‌آنی ‌است‌و نه اینی‌ات

۱۰

دل بیدل از پی نام تو به چه تاب لاف توان زند

که ز که برد اثر صدا ادب تلاش نگینی‌ات

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
امین
۱۳۹۶/۱۱/۱۴ - ۰۶:۴۷:۴۵
مصراعی از شعر اشتباه ذکر شده و وزن هم بهم خورده که امید است تصحیح گردد در نسخه کابل این شعر اینطور آمده:که قیامتی شده شش جهت ز تبسم نمکینی ات