
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۳۹۷
۱
آیینهٔ دل داغ جلا ماند و نفس سوخت
فریاد که روشن نشد این آتش و خس سوخت
۲
واداشت ز آزادیام الفتکدهٔ جسم
پرواز من از گرمی آغوش قفس سوخت
۳
آهنگ رحیل از دو جهان دود برآورد
این قافله را شعلهٔ آواز جرس سوخت
۴
سرمایه در اندیشهٔ اسباب تلف شد
آه از نفسی چند که در شغل هوس سوخت
۵
از پستی همت نرسیدیم به عنقا
پرواز بلندی به ته بال مگس سوخت
۶
گر خواب عدم بر دو جهان شام گمارد
دل نیست چراغی که توان بر سر کس سوخت
۷
پا آبله کردیم دگر برگ طلب کو
بیدل عرق سعی در این پرده نفس سوخت
نظرات
رضا حیدری نیا
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
س.ب.
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.