
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۴۱۹
۱
زهی خمخانهٔ حیرت،کلام هوش تسخیرت
دماغ موج می، آشفتهٔ نیرنگ تقریرت
۲
حدیث شکوه با این سادگی نتوان رقم کردن
گهر حلکردنی دارد مدادکلک تحریرت
۳
شکایتنامهٔ بیداد محو بال عنقا شد
هنوز از نالهام پرواز میخواهد پر تیرت
۴
گرفتار وفا ننگ رهابی برنمیدارد
همه گر ناله گردم برنمیآیم ز زنجیرت
۵
جهانی در تغافلخانهٔ نازت جنون دارد
چه سحر است اینکه در خوابی و بیداریست تعبیرت
۶
نمیدانمچهدارد با شکست شیشهٔ رنگم
نگاه بیخودی هنگامهٔ میخانه تعمیرت
۷
خیال صید لاغر انفعالی در کمین دارد
ز شرم خون من خواهد عرق برد آب شمشیرت
۸
تحیرگر همه آیینه سازد دشت امکان را
نمیگردد حریف وحشت تمثال نخجیرت
۹
دو عالم رنگ و یک گل اختراع صنع نازست این
قیامت میکشد کلک فرنگستان تصویرت
۱۰
به پیریگشت بیدل طرزانشای تو شیرینتر
ندانم اینقدر لعلکه قند آمیخت با شیرت
تصاویر و صوت

نظرات
عدالرزاق اختری
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.