بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۴۲۶

۱

خیالی سد راه عبرت ماست

گر این دیوار نبود خانه صحراست

۲

من وپیمانهٔ نیرنگ‌کثرت

دماغ وحدتم اینجا دو بالاست

۳

شرر خیزست چشم از اشک‌گرمم

به رنگ داغ جامم شعله‌پیماست

۴

نخواندم غیر درس بی‌نشانی

ورق‌های کتابم بال عنقاست

۵

نی‌ام خاتم‌، ولی از دولت عشق

خط پیشانی من هم چلیپاست

۶

بکن حفظ نفس تا می‌توانی

که نخل زندگی‌، زین ریشه برپاست

۷

چو دل روشن شود، هستی غبار است

نفس‌، در خانهٔ آیینه رسواست

۸

شدم خاک و غبارم هیچ ننشست

هنوزم ناله‌های درد پیداست

۹

سبک بگذر ز دلهای اسیرا‌ن

که تمکین تو سنگ شیشهٔ ماست

۱۰

فلک‌، گرد خرام کیست‌، یارب

ز پا ننشست تا این فتنه برخاست

۱۱

به رنگ آبله عمری‌ست بیدل

ز خجلت دیدهٔ من در ته پاست

تصاویر و صوت

نظرات