بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۴۵۶

۱

در خموشی یک قلم آوازهٔ جمعیت است

غنچه را پاس نفس شیرازهٔ جمعیت است

۲

لذت آسودگی آشفتگان دانند و بس

زلف را هر حلقه در خمیازهٔ جمعیت است

۳

جبر به مردن منزل آرام نتوان یافتن

گور اگر لب واکند دروازهٔ جمعیت است

۴

همچوگردابم در این دریای توفان اعتبار

عمرها شدگوش برآوازهٔ جمعیت است

۵

سوختن خاکسترآراگشت مفت عافیت

شعلهٔ ما را نوید تازهٔ جمعیت است

۶

گل بقدر غنچه‌گردیدن پریشان می‌شود

تفرقه آیینهٔ اندازهٔ جمعیت است

۷

خاکساریهای بیدل در پریشان مشربی

شاهد آشفتگی را غازهٔ جمعیت است

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
شهیر
۱۳۹۸/۰۲/۰۱ - ۱۹:۴۱:۴۹
بیت سوم مصراع نخست را این گونه بنویسید:جز به مردن، منزل آرام نتوان یافتن