بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۴۸۰

۱

ز گریه‌، سیریِ چشمِ پر آب دشوار است

خیال دامن اشک‌ از سحاب دشوار است

۲

جنونی از دل افسرده‌ گل نکرد افسوس

به موج آب گهر پیچ و تاب دشوار است

۳

به غیر ساغر چشمم‌ که اشک‌ بادهٔ اوست

گرفتن از گلِ حیرت ‌گلاب دشوار است

۴

نه لفظ دانم و نی معنی، اینقدر دانم

که‌ گر سخن ز تو باشد جواب دشوار است

۵

فسون عقل نگردد حریف غالب عشق

کتان‌ گرو برد از ماهتاب دشوار است

۶

زوال وهم خزان و بهار معنی نیست

فسردگی ز گل آفتاب دشوار است

۷

ز عمر فرصت آرام چشم نتوان داشت

ز برق و باد وداع شتاب دشوار است

۸

پل‌ِ گذشتن عمر است قامت پیری

اقامت تو به پشت حباب دشوار است

۹

نمی‌تپد دل خون‌گشته در غبار هوس

سراغ قهوه به جام شراب دشوار است

۱۰

خروش دهر شنیدی، وداع راحت گیر

به این فسانه سر و برگِ خواب دشوار است

۱۱

به ‌وصل‌، حیرت‌ و در هجر، شوق ‌حایل ‌ماست

بهوش باش که رفع حجاب دشوار است

۱۲

حیا ز کف ندهد دامن ادب بیدل

گرفتن‌ گهر از مشت آب دشوار است

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۳۲۰

نظرات

user_image
نادر..
۱۳۹۶/۰۳/۰۹ - ۰۷:۱۷:۱۰
به ‌وصل‌، حیرت‌ و در هجر، شوق ‌حایل ‌ماستبهوش باش که رفع حجاب دشوار است..