بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۴۸۱

۱

اوگفتن ما وتو به هر رنگ ضرور است

اینش مکن اندیشه‌که او از همه دور است

۲

آیینهٔ تنزیه وکدورت چه خیال است

جایی‌که بطون منفعل افتاد ظهور است

۳

واداشته افسانه‌ات از فهم حقیقت

این پنبهٔ گوشت اثر آتش طور است

۴

یاران به تلاش من مجهول بخندید

او در بر و من دربه‌در، آخر چه شعور است

۵

بر صبحدم‌گلشن ایجاد منازید

هنگامهٔ بنیاد تبسمکده شوراست

۶

دمسردی یاران جهان چند نهفتن

دندان به هم خوردهٔ سرمازده عور است

۷

از شخص به تمثال تسلی نتوان شد

زحمتکش صیقل نشوی آینه‌کور است

۸

جایی‌که خموشی‌ست سرو برگ سلامت

هرگاه زبان بال‌گشاید پر مور است

۹

پرغره نباشید چه تحقیق وچه‌تقلید

اینها همه بیحاصلی عشق غیور است

۱۰

بیدل به تو درهیچ مکان راه نبردیم

آیینه سراب است‌که تمثال تو دور است

تصاویر و صوت

نظرات