بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۴۸۵

۱

ز خود رمیدن ‌دل بسکه شوخی‌انگیز است

چو شبنم آبلهٔ ما شرار مهمیز است

۲

دماغ منت عشرت‌کراست زین محفل

خوشم‌ که خندهٔ مینای می نمکریز است

۳

زجنبش مژه بر ضبط اشک می‌ لرزم

که زخمهٔ رگ این ساز نشتر تیز است

۴

کدام صبح که شامی نخفته در شغلش

صفای طینت امکان کدورت‌آمیز است

۵

هزار سنگ شرر گشت و بال ناز افشاند

هنوز سعی‌ گداز من آبروریز است

۶

سر هوای اقامت درین چمن مفراز

بهوش باش که تیغ گذشتگی تیز است

۷

به طبع سنگ فسردن شرار می‌بندد

هوای عالم آسودگی جنون‌خیز است

۸

شکست‌ ظرف حباب از محیط خالی ‌نیست

ز خود تهی ‌شده از هر چه ‌هست ‌لبریز است

۹

دمیده‌ایم چو صبح از دم گرفتاری

غبار عالم پرواز ما قفس‌بیز است

۱۰

کباب عافیتی‌، بگذر از هوس بیدل

دبیل صحت بیمار حسن پرهیز است

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
سروش
۱۳۹۱/۱۰/۰۳ - ۱۳:۱۳:۰۸
مصرع آخر باید «دلیل صحت بیمار» باشد.