
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۵
۱
کردهام باز به آن گریهٔ سودا، سودا
که ز هر اشک زدم بر سر دریا، دریا
۲
ساقیامشبچهجنون ریختبهپیمانهٔ هوش
که شکستم به دل از قلقل مینا، مینا
۳
محو اوگشتم و رازم به ملاء توفانکرد
هست حیرانی عاشق لبگویا،گویا
۴
داغ معماری اشکمکه به یک لغزیدن
عافیتها شد ازین آبله برپا، برپا
۵
دردعشقم من و خلوتگه رازم وطن است
گشتهام اینقدر از نالهٔ رسوا، رسوا
۶
نذر آوارگی شوق هوایت دارم
مشت خاکیکه دهد طرح بهصحرا، صحرا
۷
دل آشفتهٔ ما را سر مویی دریاب
ای سرموی توسرکوب ختنها تنها
۸
دور انسان به میان دو قدح مشترک است
تا چه اقبالکند جام لدن یا دنیا
۹
تا تقاضا به میان آمده، مطلب رفتهست
نیست غیر ازکف افسوس طلبها، لبها
۱۰
بیدل این نقد به تاراج غم نسیه مده
کار امروزکن امروز، ز فردا، فردا
نظرات
آرام
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
ناشناس
فرشید
احمد سالک
مسعود اسدپور
شب پرست
ملیکا رضایی
فاطمه یاوری
مونس