
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۵۰۰
۱
خنده تنها نه همین برگل و سوسن تیغ است
صبح را هم نفس ازسینهکشیدن تیغ است
۲
غنچهای نیستکه زخمی زتبسم نخورد
باخبر باش که انداز شکفتن تیغ است
۳
در شب عیش دلیرانه مکش سر چون شمع
کاین سپررا ز سحر درته دامن تیغ است
۴
مصرع تازهکه از بحر خیالم موجیست
دوست را آبحیات است وبه دشمن تیغ است
۵
بیقدت سرو خدنگیست به پهلوی چمن
بهخطت سبزه همان برسرگلشن تیغ است
۶
چونگل شمع به هر اشک سری باختهایم
گریه هم بیتو برای سوخته خرمن تیغ است
۷
تا بهکی در غم تدبیر سلامت مردن
بیش از زخم همان زحمت جوشن تیغ است
۸
چون سحر قطع تعلق زجهان آنهمه نیست
رنگ چینیکه شکستیم به دامن تیغ است
۹
مثل ما و فنا موج و حبابست اینجا
سر زتن نیستکسی راکه بهگردن تیغ است
۱۰
قاتل و ساز مروت نپسندی بیدل
مد احسان نفس، در نظر من تیغ است
تصاویر و صوت

نظرات
عبدالجلیل لعلی
عبدالوحید سلیم
احمدرضا توجهی