بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۵۰۷

۱

یار دور است ز ما تا به نظر نزدیک است

امتیاز آینهٔ دوریِ هر نزدیک است

۲

می‌گزد جوهر آیینه‌ کف دست تهی

باخبر باش‌که افلاس و هنر نزدیک‌است

۳

اگر از نعمت الوان نتوان کام گرفت

مغتنم ‌گیر که دندان به جگر نزدیک است

۴

چون نفس نیم نفس در قفس آینه‌ایم

راحت منزل ما پر به سفر نزدیک است

۵

دود دل مژده ی خاکستر ما داد و گذشت

یعنی این‌شب ‌که تو دیدی به ‌سحر نزدیک ‌است

۶

در عبادتکده ی دل که ادب‌ محرم اوست

هر دعایی‌که نکردم به اثر نزدیک است

۷

خم تسلیم هم از وضع نیازم بپذیر

حلقه هرچند برون است ز در نزدیک است

۸

غیر بسمل همه‌کس جست و ندادند سراغ

آشیانی‌که به افشاندن پر نزدیک است

۹

دوری آب و گهر بر من و دلدار مبند

آنقدر نیست که‌گویم چقدر نزدیک است

۱۰

بیدل آیینه بپرداز غم د‌وری چند

آسمان نیز به انداز نظر نزدیک است

تصاویر و صوت

نظرات